سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ya hassan

چهارشنبه 86/4/27 11:2 عصر| | نظر

 دلم برایت تنگ شده است. برای تو و آن دیوار های ویرانت... برای آن قبر آفتاب خورده ات. برای مظلومیتت. دیرگاهی است که ننوشتم. از تو و آن غربت بقیع. مدتی است که حرف هایم را در دلم پنهان کردم. ولی مگر می شود داغت را نهان داشت؟

دلم هوای بقیع ات را کرده. هوای آن پنجره هایت را. هوای غربتت را. غربتی که با گذر ثانیه ها از ذهن ها کم رنگ تر و بر خود افزون تر.

کلمات از ذهنم گریخته اند و تنهایم گذاشتند. می بینی که برای به تصویر کشیدم بغضم این طور وامانده ام. بازی کلمات. چه می نویسم. دلتنگی هایم را با تو. نه. نوشتن را فراموش کرده ام. چرا که مدتی بود ترکش کرده بودم. ولی نمی دانم امشب چرا این گونه بی تابم. امشب بیش از پیش دلتنگت شدم و به یادت افتادم؟ به یاد تو و آن قبرهای... .

دلم تنگ است امشب. نامت را زیر لب می گویم. می دانم که آرامم می کنی!

________________

از همه کسانی که سر می زنند معذرت می خوام. بابت این پست. حرف هایی بود که باید می نوشتم. به بزرگواری خود ببخشید.

رحیمه


مشترک RSS وبلاگ شوید

آرشیوها

پیوند‌ها